کبوتر

0
روزی از روی یک پل گذر می‌کردم که ناگهان معتادی را دیدم که ابتدای آن خوابیده و هر کسی از کنارش رد می‌شد مثل موجودی اضافه به او نگاه می‌کرد …
تقدیم به عزیزانی که به واسطه بیماری اعتیاد تنها عواطف و اختیارشان ضعیف و کمرنگ شده است وگرنه با ما در انسانیت هیچ تفاوتی ندارند و قابل احترام هستند:
این کبوتر را که می‌بینی به شدت زخمی است ***** پهلوانی بوده روزی قدر و قیمت داشته
گوشتی بر استخوانش بازوانی پرتوان ***** روی ناموسش به حد مرگ غیرت داشته
این کبوتر را که می‌بینی ندارد نان و آب ***** هر محرم نذر هیئت را ادا می‌داشته
هر نمازی را به وقتش خوانده اما گر نشد ***** هر فرازش را بدون شک قضا می‌داشته
این کبوتر را که می‌بینی به ظاهر مرده است ***** در خیال خام ما همسنگ کرم و انگل است
شب‌نشینی کن کنارش تا ببینی در مرام ***** در قیاس جمعی از ما همچو شیر جنگل است
این کبوتر را که می‌بینی سراپا دوده است ***** روزگاری بهترین بابای دنیا بوده است
بهترین همسر برای دختری معصوم و پاک ***** ایده‌آل هر زنی در خواب و رویا بوده است
این کبوتر را که می‌بینی کمی پژمرده است ***** از تمام جامعه با بغض سیلی خورده است
هر که از باب رفاقت بر دلش وارد شود ***** جام انسانیتی زرین به منزل برده است
اشتراک گذاری

درباره نویسنده

سید معین آرامیان

سید معین آرامیان (مات) شاعری نه چندان قدیمی است که هر روز فقط برای همان روز می‌جنگد تا بیش از پیش معمولی باشد. اعتقاد ایشان بر این پایه استوار است که خدا دقیقا بعد از ناامیدی از آخرین انسان در افکار ما ظاهر می‌شود اما این موضوع به معنای آن نیست که حضور ندارد بلکه در قعر تاریکی نیز مشتاقانه منتظر درخواست کمک ماست. به قول شاعر: «عشق یعنی وسط قصه تاریکی‌ها-کسی از در برسد نور تعارف بکند***او خداییست که هر روز مرا می‌بخشد-قول داده وَ محال است تخلف بکند.»

یک پاسخ قرار دهید