بزم تقصیر خود فهم تقدیر گوید کبریا!

0
این که دو روز حلوا ساختن بگویند ما را چه کار بس که زادروز باختیم خرما و چه زار بماند، این که آذین حلوا گویند هویج سزار زود نباید گفت نوبت شما کجاست ای تیر دربان چه کار بس که ندانسته منت گشته است شما شیر زمان! هر چیز عیان دارد و نهان گرچه امان گویند خدعه پیر زمان …
مجموعه آثار سراسر ظرافت و شوکت هالیوود هر چه سازد حریف نسازد و بیشتر هویج رنده گیرد این هم شریک شما تا نگویند دست خالی بود منت کبیر شما! پس چند سلام و بفرما جایزه خواهد هزار هزار تا نور نور نباشد حریف شما و بیشتر حیف نگردید پیش پای امیر شما! بهر چند خسته بدتر از لال نباید گفت آماده چرا تا بسوزند ز دریای آواره چرا! در حقیقت مشق عشق لزوما دور نیست تا هیچ به هیچ تاج و تخت بدوزند ز تقصیر و زود بفرمایند صحن مشعل کجاست گرچه بنگ ز بنگ نساخت نور چشم حداقل رنگ به رنگ!
نقد لزوما شیرین نیست اما قند چه باشد زیر زبان چند تا نگفته بفرمایند چیست آواز شما! شریک بهر رفیق خوب است ای جانان ننگ تا نگویید عاقبت ز که سازیم آواز چنگ اما کبریا ز شما بهتر داده است سراغ تا نگیرید رسم خط ز دریای خمار! پس هزار دوختن کجا و هزار هزار نسوختن کجا بس که شرم عشق عشق گویند کجا کجا؟! در مجموع خوبان جملگی مال شما تا بسوزند که ای کاش بودیم در رکاب یک عمامه‌تمام!
مسح پا کجا و مسح ناز کجا بهر بازی عینک کجاست بس که نازی نگویند سوسن کجاست! حق ز پیچ گفته است امان امان تا زود نگوید الان الان! پس ز میخ نباید گفت پیچ تا پتک گویند چرا باز هم شیر عیان؟!
الگو خواستی بگو شرک‌جان تا نگویند دشمن عوام و حریف خواص ز رسم خاک پای آن ختم زمان! شرک‌جان نعمت جان پتک گشت تا نسوزند ز دریای چرا تنها ناز جان و فهیمه کجا بس که آواز خوش گوید آغوز جان! پس این چنین حلوا  بهر فردا نسوزید که دریای جان خوب باخته است ز شرم ابروی زار جان گرچه هزار هزار فانتزی بفرمایند چه ناز ناز!
مرد می‌تواند زن باشد و بهر هر چیز بفرماید وای وای در حالی که آفاق بوسه خواهد هزار هزار در مکتب آمال دیگر چرا! این که گفتند مردسالاری برتر است ز زن‌سالاری نباید گفت مرد خدا چرا که قدیر کجا و حکیم کجا تا رد داده بفرمایند این هم نگار شما! شاید مناسب نباشد اما به دفعات مرد احمق دیده‌ام که به عنوان نمونه وزن سنگین بهر طفل معصوم گویند چه باک تا مرد شدن نگویی چه ناز! پس برتر مردسالاری کجا و ابتر زن‌سالاری کجا اما تعادل بوسه دارد در مکتب عسل عسل امیرسالاری …
همایش عمومی به مفهوم آینه‌کاری خصوصی نیست در حالی که زود گویند دیگر چه وای ای ختم چند ارابه به کار! آن که عدو چه زار به قول خودش وای ساخته است عمو عمو تا دانسته بگوید عدو عدو و بیشتر هیچ نباشد اندوه زمان تا نباخته نسوزند این هم دریای شما بس که عسل عسل حرام سازد لقمه لقمه آسودن حلال!
گر کوچک و بزرگ نظر دهند بهر هر شرم تقدیر چند، کلنگ دیگر نگوید این هم بخت تقصیر من تا شر ز سنگ شود فشنگ و قشنگ! اساسا زارترین بوسه همان است که پتک گشت شبکه اجتماعی هنر به هنر که دو روز نبوسیده؛ بابا خوشش آمد نرخ به نرخ پرده کشید بهر نخ آویز قشنگ و هیچ باز نگردد بهتر است ز رسم نخ سه رنگ!
حق پوست و استخوان چه باشد جز استخوان زار سراسر وای تا سخن دوست گوید بنازم ز خورشید زمین و زمان! بعدش تازه گوید با احترام تقدیم ز دست حریر بس که نبودم سفید زمین و هیچ جز سیاه زمان ای منت غریق زمین و زمان! این همه نباشد رضا و بیشتر کوچک نسازی بهتر است چرا که برنا هیچ نباشد زرد وای افسون شما گر نداند بهتر است! در هر حال ببینمت چه سازی و هیچ نبینم ز برنا سیب ماتم بنازی …
به عنوان مثال شاید سخیف‌ترین و بای‌ترین اثری که در قالب کلیدواژه زندگی جریان دارد ساخته شده است؛ هویج‌نمای جناب دیزنی با نام پلی به سوی ترابیتیا (Bridge to Terabithia) می‌باشد که در ابعاد مختلف جایزه دارد یکی نه دو تا! حیف غریب شریک و حیف هویج حریف تا ندوخته نگویند این هم سودای بزم شما!
ابهامات یک اثر بمانند، اشکالات بیشمار یک فریب هنر زود گویند هویج سخن گرچه باز همان که وای وای بنازند و ترکی بفرمایند سای سای تا انگشت دست بفرما و دیگر هیچ نفرما بس که ناخن نمانده است ز تقدیر عیان گویند این هم فال تقصیر شما ای سراغ عدوی زمین و زمان! پس ز دندانت میخ گیر و هیچ نمیر ای همه باخت پس باخت کبیر پیر و بیشتر هم هیچ هیچ!
داستان سراسر آه و اندوه فلان سرمه می‌کشند بهر نرم زمان تا ز که گویند هیچ هیچ؟! باز ندانستید و سروده گفتید پیچ پیچ اما روضه تنها هیچ نیست با یادبود شیر شیر چه باشد بهر پیر پیر رفیق شفیق! پس چند آبدار بد نیست تا نگفته بفرمایند گریه چرا و تیچ (Teach) غریب نمسوز شما!
یک پسربچه که سقف بالای سر دارد، پدر و مادر بی‌پناه سر آواز ندارد و آب و غذا کم ندارد به واسطه یک پدر بیشتر و مادر کمتر محبت‌نشناس و دقیقا تبعیض‌شناس که آفت است بهر پیر و جوان گهواره می‌شود ای نرم جوان تا به امروز هیچ ندانستی چیست شرم زمان و فردا خواهی گرفت تاج شرم زمان! پس زار زار برچسب می‌خورد وای وای در حالی که چنین فضایی در موارد بیشمار قابل مشاهده بوده است و خواهد بود.
بدیهی است که یک دخترجان با کمالات استخوان‌نشان با چهره‌ای طلایی‌نشان ز خط ابروی دیزنی چرا فقط معما وارد می‌گردد و هیچ نساخته گویند چه وای نخواسته بس که نیامده شربت گرفت ز شیر جوان بهر خواب عیان!
هیجان شروع می‌شود و دختر و پسر با یکدیگر می‌دوند، تازه شوخی دستی عروس‌جان نمایش می‌گذارد جناب دیزنی‌ پریان تا ریز و درشت بدانند یک یار داروی تیر است و شاید امان ز پیر سراسر عیان! تنهایی دختر و پسر تقریبا بالغ بماند، این که تنها تنها جنگل می‌روند و پسر می‌گوید دیگر بس است در حالی که عروس‌ جان درست می‌گوید و تازه عقل بزرگ زن هویدا می‌گردد همه و همه بمانند اما این که یک خانواده سنتی نرمال بدبخت و فلاکت‌زده به تصویر کشیده می‌شود در حالی که طرف دیگر یک خانواده بیکار زن و شوهر نویسنده بهر شرم عقاب خزنده موفق فرض می‌شود نیست جز فرش قرمز بهر ضیافت تنها کبریا ای دیزنی ارباب جان که روز ازل ندیدیم تابوت ساختی سراسر بوسه‌طلا و هیچ نساختی عروس کجا!
بیرون رفتن یک پسربچه نسبتا بالغ با خانم معلم مجردش هم بماند، تنها گذاشتن یار و از دست دادن نازش هم باز بماند، هیچ نباید گذشت ز معلم بیوه نگاه بهر تیر تیز هلاک تا بعد یک نازدار آبدار وسط کلاس، خصوصی بگیرد ز گوش که من هم غمخوار شما و نباشیم دور ز دریای شما چرا که امروز تازه توانستم شربت بگیرم روی ماه شما!
طفل معصوم نگاه باختن کجا و چرا فقط پدر کجا! دوستان اثری که به وضوح می‌فرماید چشم باز اسیر گوید چه ناز و بیشتر چه خواهی بهر راز راز آماده باش تنها خدا خدا نباید ساده بهر فایده بگردد منت جان بس که قابله نداشته سوزن گرفته است حامله حامله! با کدام زبان توان توصیف کرد که تاج‌گذاری جنگل بهانه است بهر وای‌سپاری کودن ز رسم بودن گرچه گویند هویج کجا و حریف وهم مسموم شما! داداش خانه ساخت ز یار و دوتایی چند روز بودند بهر میش و نیش روزگار تا رسید به طفل کوچکتر امان و هیچ نگفته آماده آماده ز کجا گرفتی تاج منت عیان؟!
عروس خود خانه ساخت و دست شوهر پیمانه باخت گرچه زود طیاره باخت بهر آواره آواره چه دانی ای آوازه آوازه ساده‌نشان! اصلا چه خوش ساخت برادر دیزنی که رد داد طفل جوان آن روز که دید آشیانه ز که باخت بهر نوبت زمین خزان! آخر چه گویم بهر این اثر بس که زار است و فشنگ تا بدانند مشق کبریا زود باید گفت هویج دلربا بس که قالی قالی گویند عالی عالی است رسم تقدیر کهربا!
بحث موسیقی کلاس مدرسه باز شود بهتر است چرا که موسیقی از یک طرف نشاط‌زا می‌باشد و از طرف دیگر اندوهساز! حال مدرسه مختلط باشد و هیچ نگفتم خانم یا آقای معلم موسیقی مجرد هم باشند، بساط زار بهتر قابل مشاهده است چرا که موسیقی شهوت‌زا می‌باشد و رفیق همواره مهیا نمی‌باشد ای گیتارپیشگان عاقبت چه کار! همچنین پس از تجربه روابط عاطفی و جنسی یک آفت جدید هویدا می‌گردد به نام هیچ‌بافی و احیانا سوزن‌تراشی که زنجیر می‌شوند بهر افسردگی و بدتر از آن پوچ‌گرایی. بنابراین یکی از ریشه‌های مشکلات ربط به ربط جوامع امروز در بحث موسیقی به ویژه سنین پایین نهفته است …

جفت چشم باز چه سازد ناز ***** بس که جفت شش گوید راز

Share.

About Author

امیر بهلولی

امیر بهلولی که نام کامل ایشان «امیر بهلولی دیزگاه» می‌باشد؛ یک شهروند ایرانی است که مهم‌ترین هدفش ایجاد اعتبار می‌باشد تا به وسیله آن دغدغه‌های مختلف خودش، کشورش و احیانا سایر کشورها را حل نماید. امیر بهلولی مولف 3 کتاب «طلا»، «تورم یا حباب تورمی؟» و «گفته‌ها و ناگفته‌های بورس ایران ...» می‌باشد که هر کدام رویه متفاوتی را طی نموده‌اند. کتاب نوشتن به زبان فارسی به هیچ وجه خوشایند نیست و بدیهی است که امیر بهلولی نیز این موضوع را درک کرده است. در حال حاضر شرایط کشور به شکلی است که نویسندگان کتب مختلف شاید تنها برای سرگرمی و احیانا کسب اعتبار به نوشتن می‌پردازند. نکته جالب اینجاست که روند چاپ کتاب در ایران در حال حرکت به سمتی است که ناشران نه تنها پولی بابت چاپ کتاب به نویسندگان پرداخت نکنند بلکه هزینه‌های چاپ کتاب را نیز از آن‌ها دریافت کنند! بها و ارزشی که مردم به کتاب می‌دهند نیز بسیار عجیب شده است به گونه‌ای که کتاب نوشتن را با موتورهای جستجو مرتبط می‌دانند و در نهایت کلید چاپ کتاب‌های گوناگون را فضای مجازی می‌دانند! با توجه به مطالب گفته شده، امیر بهلولی اولویت اصلی خود در موضوع چاپ کتاب را بر پایه تالیف کتاب به زبان انگلیسی و چاپ آن در خارج از ایران قرار داده است. نویسنده مذکور اعتقاد دارد که به اندازه کافی درباره اقتصاد ایران سخن گفته است و این موضوع در نوشته‌های وی واضح و مبرهن می‌باشد. بنابراین ایشان قصد دارند که از تکرار مطالب مختلف در حوزه اقتصاد ایران پرهیز نمایند و تنها در صورت ضرورت مطلبی را ذکر نمایند.

Comments are closed.