باز هم سبزه و نوروز من و تقدیرم
باز هم من متحیر ز همین تفسیرم
که در این گوشهی دنیا چه بود تاثیرم؟!
غم و اندوه و زمینی که پر از بیماریست
سهم من شاید همین جرعهای از بیداریست
و خدایی که مرا راهنما و هادیست
کاش میشد که جهان را همه نورانی کرد
دل دنیا پر از این جشن اهورایی کرد
روی هر بغض کمی قهقهه طراحی کرد
از خدا میطلبم خنده سرایت بکند
از همه اهل زمین نیک حمایت بکند
سفرهای پربرکت جمله عنایت بکند
هر بشر از سر لطفش متجلی باشد
عشق او بر همه دلها متولی باشد
اسم او بر غم و اندوه تسلی باشد