یادداشت‌های یک افسر وظیفه

0
مطالب زیر قسمتی از کتاب “یادداشت‌های یک افسر وظیفه” هست که به زودی به چاپ خواهد رسید. فکر می‌کنم تا الان کسی در مورد این موضوعات و راهنمایی و رانندگی شهر تهران مطلبی ننوشته باشد، بنابراین خواندن این کتاب را به سایرین توصیه می‌کنم.

عدم جریمه نِسوان

گفتم خانم متشخص یاد مطلب دیگری افتادم. به ما دستور اکید داده بودند که به هیچ عنوان نسوان را جریمه نکنیم! همچنین به ما اعلام کرده بودند که در صورت مشاهده چنین مواردی چوب در آستین ما خواهند کرد! چرا؟ خُب معلوم است چون ما همگی جوان بودیم و جویای نام و نشان! خودتان بقیش را حدس بزنید تا ذهنتان از آکبندی در بیاید! ولی خودمانیم اگر جلوی شما یکی از همین بانوان خلافی مرتکب می‌شد شما می‌توانستید بی‌تفاوت مثل مترسک آنجا بایستید و لبخند ژکوند تحویلش دهید؟! مسلما نه. بلکه مثل اجل معلق جلوی اتومبیلش ظاهر می‌شدید و برگه جریمه را به نام مبارک و میمونش مستفیض می‌کردید. دیگران چون بیرون گود نشسته‌اند هی می‌گویند لنگش کن، لنگش کن. آخر مگر می‌شود؟! هی ما می‌گوییم نر نیست، می‌گویند ندوش!

یکی از دلایل نبستن کمربند ایمنی

روزی در یکی از تقاطع‌های شمال شهر راننده‌ای را متوقف کردم و به وی گفتم: «شما چرا کمربندتون رو نبستید؟» راننده گفت: «آخه تازه عمل کردم!» (البته این نکته حائز اهمیت است که منظور از عمل، جراحی بینی نبوده است چون بینی وی هنوز در آفساید تشریف داشت!) گفتم: «این دلیل نمیشه که، شما باید کمربند ایمنی‌تون رو ببندید.» راننده گفت: «جناب سروان اگه باور نمی‌کنید می‌خواید جاشو نشون بدم!» اینجانب بعد از شنیدن این جمله نه تنها وی را جریمه نکردم، بلکه حاضر بودم یک چیزی هم دستی بدهم تا وی فورا آنجا را ترک کند وگرنه امکان داشت ادامه داستان به ناکجاآباد منتهی شود!

در جمع خبرنگاران

«ما به هیچ عنوان افسران وظیفه را مجبور به نوشتن قبوض جریمه نمی‌کنیم بلکه آنها خودشان مرض دارند و سرشان درد می‌کند برای نوشتن قبوض جریمه و بحث و بررسی و مکالمه و مشاجره و مشاعره با رانندگان و راکبان! ما حتی دستمال‌هایی تهیه و بین آنها توزیع کردیم تا به سرشان ببندند و کمتر قبض بنویسند ولی کو گوش شنوا؟! انگار داریم تو گوششان آواز می‌خوانیم!»

24 ساعت بعد در مقر طرح فرد و زوج

«ببینید چی بهتون میگم، ما بهتون نمیگیم قبض‌های جریمه رو پر کنید، ما فقط میگیم با تخلفات به شدت برخورد کنید، همین. پس ازین به بعد نفری دو بسته 25 تایی رو صبح می‌برید و غروب دست پر میایید!  هر کسی این دو بسته رو پر کرد که کرد، هر  کی  هم  نکرد  به  پدر  و جدش سلام مخصوص برسونه!»

سروان سلیمان

بحث ما گُل بود به سبزه هم آراسته شد! بله، همان طور که قبلا قولش را داده بودم می‌خواهم شما را با سروان سلیمان بیشتر آشنا کنم. شخصی با محبت، دوست‌داشتنی، بلندپرواز، قهرمانی به نام واتو واتو! نه ببخشید یک لحظه جوگیر شدم!‌ مرد عمل، مرد سختی‌ها، مردی که هر چه نداریم از او داریم! مردی که آمار عملکرد گروهش بیشترین بود ( لازم به ذکر است که در سازمان جریمه و رانندگی آمار عملکرد به تعداد برگه‌های جریمه اطلاق می‌شود!) مردی که بیشترین احساس مسئولیت را داشت ( این حُسن از تعداد زیاد افسران وظیفه موجود در بازداشتگاه مشخص می‌شد!) مردی که پیشگیری را بهتر از درمان می‌دانست ( به وسیله قاشق و چنگال در کمدهای افسران وظیفه را باز می‌کرد و وسایل غیرمجازی مثل ضبط، نوار، سی‌دی و حتی رادیو را برای جلوگیری از تهاجمات فرهنگی جمع‌آوری می‌کرد!) مردی که قهرمان ورزش‌های رزمی بود ( برای اطلاعات بیشتر به افرادی که چشم و گوش و بینی و دست و پایشان مورد نوازش قرار گرفته است مراجعه شود!) مردی که ما را به اندازه بچه‌هایش دوست داشت (نمی‌دانم در منزل هم چوب در آستین بچه‌هایش می‌کرد یا نه!) مردی پرهیبت ( یک چیزی شبیه لولوخورخوره!) مردی پلنگی ( تنها کسی که در سازمان جریمه و رانندگی به کمرش کلت می‌بست!) مردی عاشق دیدن بازی بشین و پاشو خنده‌دار ( افسران وظیفه‌ای که مجبور به این بازی اجباری می‌شدند به طور خودکار تا یک هفته از راه رفتن محروم می‌گشتند!) مردی مورد احترام همه افسران وظیفه ( این احترام به قدری شدید بود که افسران وظیفه هر شب برای وی به طور دسته جمعی دعا می‌خواندند. با این حال نمی‌دانم چرا آقای سلیمان همیشه دچار مشکلات جسمی و روحی فراوانی بود. شاید دعاهای افسران وظیفه بر وی زود اثر می‌کرد!) به هر حال هر چه بگویم لامصب حُسن‌های وی که به اتمام نمی‌رسند! فکر کنم تا همین جا به اندازه کافی از وی شناخت لازم را کسب کرده باشید. البته این نکته را یادآور می‌شوم که تمامی این کارها را از روی دلسوزی و محبت انجام می‌داد چون همیشه می‌گفت: «شما مثل بچه‌های من می‌مونید!» از قدیم گفتند: «چوب بابایی گُله، هر کی نخوره خُله!»
اشتراک گذاری

درباره نویسنده

فرهاد ناجی

فرهاد ناجی متولد سال 1362 هجری شمسی است که یکی از طنزنویسان فعال کشور می‌باشد. ایشان در جشنواره‌های مختلف طنزپردازی رتبه‌های برتر را کسب نموده‌اند که از جمله آن‌ها می‌توان به کسب رتبه اول در هفتمین جشنواره سراسری طنز مکتوب اشاره کرد. فرهاد ناجی مولف چند کتاب در حوزه طنز می‌باشد که عبارتند از: یادداشت‌های یک افسر وظیفه، عاقل‌ترین دیوانه، پیشنهادات اینجانب و گوسفندها به بهشت نمی‌روند. یکی از نکات قابل نقد در موسسات فرهنگی ما بحث حق التالیف و حق التحریر می‌باشد که در حال حاضر نه تنها دستمزدی به نویسندگان پرداخت نمی‌گردد بلکه دریافت پول در ازا چاپ دست‌نوشته‌ها به یک گزینه تبدیل شده است. زمانی که یک نویسنده نتواند ساده‌ترین نیازهای مادی خود را تامین نماید، تداوم روند قبلی نمی‌تواند فرهیخته بسازد! آقای فرهاد ناجی دارای تحصیلات آکادمیک در رشته پول‌ساز و کاربردی کامپیوتر و آی‌تی می‌باشد تا بتواند به سادگی سخن بگوید!

یک پاسخ قرار دهید