خدمت‌نیاز!

0
عصر حاضر علیرغم گسترش انبوه منابع اطلاعاتی بیشتر فواره است بهر رنگ تربت‌نیاز! در حقیقت خدمت‌نیاز قداره است گر نماند سرخی ز تار! پس این یکی را برنامه کن بهر خدعه سردار سنگ!
یکی از نکات جالب زمین؛ لبخند آقایی است گرچه نوشته است نباشد خدمت این و آن بهر آتایی! روز و شب هزاران سال است که می‌آید و می‌رود در حالی که خاک همان است که بوده است! آتش نیز همان است که بوده است تا بچرخد منت تطهیر گرمابه آزادی …
عمو نداند که ابرو کند فرش شوند این و آن چه رسد به گوشه چشم جادوی سروری! لب ز سخن بگویم ای عمو که بوسه کردی اژدها تا نگردی سفره بی‌انتها؟! گر بچرخی نیابی خدعه رستم‌نشان چرا که رستم نباشد این و آن!
ناسزا اندک است بهر مادرپری تا نگردی آواره این و آن! نکته اینجاست که جولان رندانگی اندک ندارد تا بگیرد ابو افسار این و آن گرچه خود بداند هر چه کرد برنامه بود بهر این و آن! برجام اصغر نیز خدعه است بهر این و آن تا نسوزد سرمایه مستان به تنگ!
ای عمو این همه مال تو اما چگونه ندانستی که سوزش دلار بالا خواهد بهر مستضعفان! دلار بالایی بهتر است گر بسازی ز رنگ کشتی پس کشتی دلار باز هم مزه کرده است این جادوی حلوانساز! همچنین چگونه رها ساخته‌ای جولان تکفیر را در حالی که تربت تکفیر پیمانه داشت ای منت شیر و ماه!
نمره‌ات بیست نیست ای عمو تا بسوزی ز خود مگر نبودم شیرشاه پس نباید بکردم آواز پیرشاه! بگویم تو را نمره‌ات بماند پیش چشم مادرزری تا بیش از این نگردی بوسه این و آن …
پس از اتمام دوران دانشجویی برگ دیگری گشوده می‌شود که لزوما بوسه ندارد! زرنگ می‌تواند بگیرد ترانه دردانه را و آرام گیرد بهر منت زمان در حالی که پری عالم ابرو بکرد بهر زر و سیم تمام! چرخ زمان بگذشت ز تقصیر سنگ رنگ تا نسوزد خورشید عمو بهر این و آن …
ای عمو برنامه کردی این و آن تا بگردی آوای پیر و جوان اما ندانستی که سردار دیگر نباید بماند سرباز! پس این یکی نیز سهم عدو گرچه جولان خرددروازگان هیچ برنامه نکرد مادر حسرت به چشم را چرا که حکمت قداره است بهر تن تا بگردد عمو تنگ زنگ!
بعد عمری بتوان نوشت که عالم فرش این و آن تا نگویند بیش از این خدمت نباشد حسرت عمو! ای عمو گمان برده‌ای که ندانستم چیست بار؟! با ما به از این باش بهر انگشتری تا نگویم رندانه‌ای بهر مادرپری! پس نباشد بیش از این جولان قشنگ گر بدانی بهتر است ای تربت قشنگ …

روضه اکبر چه باشد نیاز ***** هنر را ز چنگ نباشد نیاز

گر نبوسی بیش از این جولان نماز ***** نگردی چشم سودابه و حسرت خدمت‌نیاز

اشتراک گذاری

درباره نویسنده

امیر بهلولی

امیر بهلولی که نام کامل ایشان «امیر بهلولی دیزگاه» می‌باشد؛ یک شهروند ایرانی است که مهم‌ترین هدفش ایجاد اعتبار می‌باشد تا به وسیله آن دغدغه‌های مختلف خودش، کشورش و احیانا سایر کشورها را حل نماید. امیر بهلولی مولف 3 کتاب «طلا»، «تورم یا حباب تورمی؟» و «گفته‌ها و ناگفته‌های بورس ایران ...» می‌باشد که هر کدام رویه متفاوتی را طی نموده‌اند. کتاب نوشتن به زبان فارسی به هیچ وجه خوشایند نیست و بدیهی است که امیر بهلولی نیز این موضوع را درک کرده است. در حال حاضر شرایط کشور به شکلی است که نویسندگان کتب مختلف شاید تنها برای سرگرمی و احیانا کسب اعتبار به نوشتن می‌پردازند. نکته جالب اینجاست که روند چاپ کتاب در ایران در حال حرکت به سمتی است که ناشران نه تنها پولی بابت چاپ کتاب به نویسندگان پرداخت نکنند بلکه هزینه‌های چاپ کتاب را نیز از آن‌ها دریافت کنند! بها و ارزشی که مردم به کتاب می‌دهند نیز بسیار عجیب شده است به گونه‌ای که کتاب نوشتن را با موتورهای جستجو مرتبط می‌دانند و در نهایت کلید چاپ کتاب‌های گوناگون را فضای مجازی می‌دانند! با توجه به مطالب گفته شده، امیر بهلولی اولویت اصلی خود در موضوع چاپ کتاب را بر پایه تالیف کتاب به زبان انگلیسی و چاپ آن در خارج از ایران قرار داده است. نویسنده مذکور اعتقاد دارد که به اندازه کافی درباره اقتصاد ایران سخن گفته است و این موضوع در نوشته‌های وی واضح و مبرهن می‌باشد. بنابراین ایشان قصد دارند که از تکرار مطالب مختلف در حوزه اقتصاد ایران پرهیز نمایند و تنها در صورت ضرورت مطلبی را ذکر نمایند.

دیدگاه بسته شده است