قطره جادو نگو فردوس چه کار!

0
به منظور تکمیل درخت کریسمس نمی‌توان خشک خشک رقص پا گرفت تا دست دست و پا پا گویند چه خوب است خرما به رنگ کبود و سیاه! اینجاست که بحث خرما و عسل حسد گردد چرا که خرما زیادش گرمی پس زند در حالی که عسل عسل صبح و شام گوید مزه مزه نیست جز تحفه کبریا! پس کاش عسل بود جای خرماهزار گزاف نیست تا پیوسته نگویند رزق ما جوش صورت نداشت روزه نداشتیم صبح و شام!
سه‌تایی امیرموسی هیچ کم نداشت ز نقشه گنج فردوس نگاه گرچه زار زار گویند ما را ز بهشت چه کار بس که روز و شب گوییم سپاس سپاس! در حقیقت اینان ندانند که زرشک بهر بهشت نگفت گرمی ز من خندیده است تا سر به سر بگویند جانم زرشک! اینجاست که عصا گرفتن بد نباشد بهر تخت اسکندری گرچه دانه دانه گویند رفیق هر چه سازد نگوید جانم زرشک!
روز میلاد حضرت مسیح می‌تواند در کنار انواع و اقسام آیین‌های شیرین همچون خدعه بابا زرشک با نام رایج بابا نوئل سپری شود تا قماش جانم زرشک دل ز پروانه گیرند بهشت بهر دانه دانه سوگلی‌های یاران بهشت و ریز ریز آب‌نبات گویند زرشک یاران!
حال جای آن همه هزار هزار گوش گیرید که سفره نمک کم داشته است ای سفیدرویان مکتب چرا؛ فرش قرمز پهن ساختن بهر عصای موسی و خلق محمد در دو روز میلاد مقدر تنها دوربین خواهد به رسم خدا خدای خرما چرا بس که عصا عصای چماق گویند جز عسل چرا!
کریسمس یادبود عیسی دردانه مریم است که وصفش هیچ کم ندارد ز روضه پاکی مریم بس که این مرد نگاه نگاه که هیچ، نگاه هم خطبه ساخته بود بهر غیر و اینجاست که باید گفت زرشک زرشک نفرمایید بهر دردانه عسل عسل! از یاد نمی‌برم که دوران جوانی بهر آیه راز دل مریم زود زود گفتم بنازم عسل عسل در حالی که جنس مریم جنس ما نبوده است و بس …
بهر یهود باید خرده گرفت که چگونه موسی و غیر جادو داشتند هزار هزار اما مریم نمی‌توانست جادو بسازد بهر کبریای بهشت؟ غیر از مریم سراسر عسل، زکریا نیز بوده است و باز هم هیچ نبود؛ نفس عیسی چه کم داشت ز عصای موسی؟ در هر حال باشد امروز تفاوت ندارد رنگ به رنگ چرا که جملگی نیستند زنگ به زنگ تا غیر بگویند سنگ ای قشنگ!
وصف موسی کم توجه گرفته است در حالی که یک شاهزاده همه چیزش مهیا بود و تنها از جنس فرعونیان نبود. غیر عصا و جادوی کبریا نمی‌توان پرده گرفت ز حرمسرای فرعونیان که آن نیز مبارک سرور بوسید تا بگویند ردداده نگاه! اساسا جنس موسی هم جنس ما نبوده است گرچه کبیر کبیر بهر انقلاب صنعتی گفت این هم نخ و گلدان هزار هزار …
آخربوسه بهر محمد رونمایی گردد ز عقل منور چرا که از زمان یهود ریز ریز بیشتر می‌گردد ابلاغ جزئیات سبک زندگی تا زمان محمد عقل بگردد جادوی مصور. امروز این هم نمی‌توان تکیه کرد بهر هزار هزار زمین و زمان چرا که میلیون است یا هزار کبریا داند بس که روز و شب دوخته‌اند پیر و جوان! محمد نیز هر چه بوده است وصفش خرما و عسل نداشته است بس که این مرد خاک دوخته است تب ز تب! پس محمد هم جنس ما نبوده است ای انارفروشان زرشک چه کار …

رنگ سفره گر بگردد هزار عسل ***** دگربار نباید گفت قطره جادوی عسل

اشتراک گذاری

درباره نویسنده

امیر بهلولی

امیر بهلولی که نام کامل ایشان «امیر بهلولی دیزگاه» می‌باشد؛ یک شهروند ایرانی است که مهم‌ترین هدفش ایجاد اعتبار می‌باشد تا به وسیله آن دغدغه‌های مختلف خودش، کشورش و احیانا سایر کشورها را حل نماید. امیر بهلولی مولف 3 کتاب «طلا»، «تورم یا حباب تورمی؟» و «گفته‌ها و ناگفته‌های بورس ایران ...» می‌باشد که هر کدام رویه متفاوتی را طی نموده‌اند. کتاب نوشتن به زبان فارسی به هیچ وجه خوشایند نیست و بدیهی است که امیر بهلولی نیز این موضوع را درک کرده است. در حال حاضر شرایط کشور به شکلی است که نویسندگان کتب مختلف شاید تنها برای سرگرمی و احیانا کسب اعتبار به نوشتن می‌پردازند. نکته جالب اینجاست که روند چاپ کتاب در ایران در حال حرکت به سمتی است که ناشران نه تنها پولی بابت چاپ کتاب به نویسندگان پرداخت نکنند بلکه هزینه‌های چاپ کتاب را نیز از آن‌ها دریافت کنند! بها و ارزشی که مردم به کتاب می‌دهند نیز بسیار عجیب شده است به گونه‌ای که کتاب نوشتن را با موتورهای جستجو مرتبط می‌دانند و در نهایت کلید چاپ کتاب‌های گوناگون را فضای مجازی می‌دانند! با توجه به مطالب گفته شده، امیر بهلولی اولویت اصلی خود در موضوع چاپ کتاب را بر پایه تالیف کتاب به زبان انگلیسی و چاپ آن در خارج از ایران قرار داده است. نویسنده مذکور اعتقاد دارد که به اندازه کافی درباره اقتصاد ایران سخن گفته است و این موضوع در نوشته‌های وی واضح و مبرهن می‌باشد. بنابراین ایشان قصد دارند که از تکرار مطالب مختلف در حوزه اقتصاد ایران پرهیز نمایند و تنها در صورت ضرورت مطلبی را ذکر نمایند.

دیدگاه بسته شده است