بهر هزار آخر چند چراغ؟؟؟

0
فیلمنامه‌نویسی می‌تواند نور و باز هم نور تعبیر گردد گرچه بحث سرگرمی هم مطرح می‌شود در بستر چند زار و باشد هزار صبح و شام ناز ناز!!! این که بگویند افسانه چنین و چنان یک بحث است، این که فریبا بسازند حتما اندوه بابای ناز ناز روزگار رتبه دیگری است کار کار!!! اساسا تزریق نور و در عین حال افکار نور یک هنر است در حالی که مریخ همه چیزش هنر است یکی یکی پس هزار هزار!!!
یک فیلمنامه پیشنهادی عبارت است از:
یک مرد جوان خیر، حدود ۴۰ سال و در عین حال مجرد به وسیله رستوران نازی که از پدرش به ارث برده است امرار معاش می‌نماید. یک خانم حدود ۲۹ سال سن با موهای بِلاند (Blond) به واسطه جدا شدن از همسرش و سایر مسائل روزمره برای به دست آوردن یک شغل و احیانا بازسازی اوضاع زندگی خود از صاحب رستوران نیز نظرخواهی می‌نماید و صاحب رستوران پیشنهاد همکاری می‌دهد. در نهایت بله تازه در رستوران خدا بیامرز کجاست چنین و چنان مشغول به کار می‌شود …
همچنین خانم دیگری با سن تقریبی ٣٢ سال در بخش آشپزی رستوران مشغول به کار است که اتفاقا از آنجایی که رنگ موی این ناناز نیز قهوه‌ای مایل به روشن است، همسر خویش بله بنازم طلاق طلاق …
به مرور به واسطه آشپزی ناز یک ناناز و فروش حتما این یکی هم ناز آن ناناز آرام آرام شرایط رستوران بهتر می‌شود و کذا کذا …
صاحب رستوران مردی است که آخر هفته‌ها بله مشروب و کذا اما پاکدل و دارای حداقل صفات انسانی به گونه‌ای که به چند بچه فقیر و بعضا یتیم گفته است که در طول هر ماه می‌توانند یک نوبت رایگان غذا بله …
بدیهی است چنین شخصیتی بعد از شغل دادن و به عبارت بهتر پناه دادن به دو زن بدون شوهر عزیز است و کذا کذا …
به مرور با بهبود کسب و کار این رستوران، این دو زن به همراه سایر کارکنان پیشنهاد ایجاد شعبه جدید می‌دهند و اتفاقا بلافاصله موافقت خیر اما با اندک تعللی در گذر روزها، صاحب رستوران نیز بله …
در قسمت 30 از این مجموعه سی قسمتی؛ مرد صاحب رستوران به یک کارآفرین موفق در حوزه رستوران‌های زنجیره‌ای تبدیل شده است که علت اصلی موفقیت خود را تنها امیدهای زندگی خود؛ یعنی دو همسر مو بِلاند (Blond) و مو قهوه‌ای روشن معرفی می‌نماید در حالی که خود در سن حدود ۶۰ سالگی مو سفید نموده است حتما وای وای گرچه دو عزیزش در مصاحبه‌ها و بعضا سخنرانی‌ها گویند ناز ناز!!!
ببینید قصه ما به سر رسید اما کلاغ‌جان هم به خانه‌اش رسید چرا که در هم آمیختن نور و عشق و باشد کذا لزوما پیچیده نیست ز رسم یکی یکی پس هزار هزار …
اشتراک گذاری

درباره نویسنده

امیر بهلولی

امیر بهلولی که نام کامل ایشان «امیر بهلولی دیزگاه» می‌باشد؛ یک شهروند ایرانی است که مهم‌ترین هدفش ایجاد اعتبار می‌باشد تا به وسیله آن دغدغه‌های مختلف خودش، کشورش و احیانا سایر کشورها را حل نماید. امیر بهلولی مولف 3 کتاب «طلا»، «تورم یا حباب تورمی؟» و «گفته‌ها و ناگفته‌های بورس ایران ...» می‌باشد که هر کدام رویه متفاوتی را طی نموده‌اند. کتاب نوشتن به زبان فارسی به هیچ وجه خوشایند نیست و بدیهی است که امیر بهلولی نیز این موضوع را درک کرده است. در حال حاضر شرایط کشور به شکلی است که نویسندگان کتب مختلف شاید تنها برای سرگرمی و احیانا کسب اعتبار به نوشتن می‌پردازند. نکته جالب اینجاست که روند چاپ کتاب در ایران در حال حرکت به سمتی است که ناشران نه تنها پولی بابت چاپ کتاب به نویسندگان پرداخت نکنند بلکه هزینه‌های چاپ کتاب را نیز از آن‌ها دریافت کنند! بها و ارزشی که مردم به کتاب می‌دهند نیز بسیار عجیب شده است به گونه‌ای که کتاب نوشتن را با موتورهای جستجو مرتبط می‌دانند و در نهایت کلید چاپ کتاب‌های گوناگون را فضای مجازی می‌دانند! با توجه به مطالب گفته شده، امیر بهلولی اولویت اصلی خود در موضوع چاپ کتاب را بر پایه تالیف کتاب به زبان انگلیسی و چاپ آن در خارج از ایران قرار داده است. نویسنده مذکور اعتقاد دارد که به اندازه کافی درباره اقتصاد ایران سخن گفته است و این موضوع در نوشته‌های وی واضح و مبرهن می‌باشد. بنابراین ایشان قصد دارند که از تکرار مطالب مختلف در حوزه اقتصاد ایران پرهیز نمایند و تنها در صورت ضرورت مطلبی را ذکر نمایند.

دیدگاه بسته شده است