یکی بود یکی نبود. یه این بود یه اون. اسم اینی که بود این بود و اونی که بود اون. این به اون میگفت اون و اون هم به این میگفت اون چون معنی اون برای هر کدوم متفاوت بود! اونی که این میگفت واقعا اون بود چون اسمش اون بود ولی اونی که اون میگفت این بود و اون منظورش ضمیر اشاره بود نه اسم اون. مردم بیچاره چون همیشه فکر میکردند که این و اون با ضمیر اشاره همدیگر رو مورد خطاب قرار میدن این بود که فکر میکردند حرف این رو میفهمند ولی حرف اون رو نه.
یه مدت گذشت و مردم کمکم متوجه شدند این داره بهشون دروغ میگه بنابراین سعی کردند حرف اون رو هم متوجه بشن تا شاید حرف راست رو از زبون اون بشوند. بعد از سالها ممارست، تلاش و کار فرهنگی بالاخره عده کثیری از مردم حرف اون رو هم متوجه شدند و روی اُوردن به سمت اون. باز هم سالها گذشت و مردم باز متوجه شدند که اون هم داره بهشون دروغ میگه. باز عدهای بلند شدند گفتند اصلا حرف این و اون رو هر دو با هم گوش کنیم ببینیم چی میشه تا شاید از لای حرفاشون یک چیز درست درمون در بیاریم و گوش بدیم. این شد که سالها طول کشید تا بتونند حرف این و اون رو همزمان تجزیه و تحلیل کنند. بعد از این مدت نسبتا طولانی به این نتیجه رسیدند که از تجزیه و تحلیل حرف این و اون هیچ چیز مثبتی عایدشون نمیشه بلکه دارن از مسیر درست هم منحرف میشن، بنابراین تصمیم گرفتند که دیگه به هیچ عنوان حرف این و اون رو گوش نکنند و راه خودشون رو براساس عقل و وجدانشون پی بگیرند. این شد که از اون سال به بعد مردم مثل بچه آدم در صلح و صفا زندگی کردند و این و اون همچنان برای خودشان بلغور میکردند و مردم هم در راستای خنده حرام و بلغورهای تراوش شده از دهان مبارک این و اون فقط براشون جوک میساختند.